اعتدال در كارها ، نه افراط و نه تفريط (1)
اعتدال در كارها ، نه افراط و نه تفريط (1)
اعتدال در كارها ، نه افراط و نه تفريط (1)
متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی همراه با پاسخ سوالات مسابقه
بسم الله الرحمن الرحيم / الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
در محضر مبارك برادران و خواهران جاجرود و بومهن و رودهن و آبعلي و پرديس هستيم. اين مسجد نو را تبريك ميگوييم، به نام الغدير، مسجد غدير، و از حضور شما تشكر ميكنم، موضوع بحثمان، مسئلهي افراط و تفريط است. يعني تعادل! نه افراط، نه تفريط!
درسهايي از قرآن، عترت را هم اضافه كنيم، موضوعمان: تعادل! ميانه روي! نه افراط، نه تفريط! حد وسط، نه تند، نه كند، نه داغ، نه يخ! حد وسط! همان كه در نماز ميگوييم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» (فاتحه/6) راه مستقيم.
مملكت ما و همهي خانوادهها و كشورها و جوانها و غير جوانها، متأسفانه بسياري گرفتار هستند. بعضي خيلي داغ هستند، بعضي خيلي يخ هستند. و اين داغي و يخي هر كجا شد، آفت است.
1- دوري از افراط و تفريط در حجاب و پوشش
بعد آن وقت ضررش به خود دخترها ميخورد. اگر يك جواني خودش را در كوچه و بازار تأمين كرد، وقتي بگويي: داماد شو! ميگويد: براي چه داماد شوم؟ اين همه دختر است، هر چه بخواهي، نگاهش ميكنم. وقتي خودش را ارضاء كرد، دختر در خانه ميماند. اما اگر جوان هر چه بخواهد نگاه كند، ميبيند همه خودشان را ميپوشانند، مجبور ميشود برود و داماد شود. فكر نكنيد كشورهايي كه بيبند و بار هستند اينها لذت جنسيشان بيشتر است. من در كشورهاي غربي متعدد و مكرر رفتهام، آنجا دختر و پسر با هم دست ميدهند، ميگويند و ميخندند، سينما، شبخوابي، روزخوابي، خيلي آزاد هستند، اما يك سؤال ميكنم. اين سؤالها را احتمال ميدهم يك بار ديگر هم گفته باشم، من سؤال ميكنم، شما جواب بدهيد! همه اينهايي كه پاي تلويزيون هستند جواب بدهند. وقتي آدم غذا ميخورد، ناهار خوشمزهتر است، يا افطاري؟ با هم بگوييد: افطاري! افطاري خوشمزهتر است، چرا؟ براي اينكه يك مدتي آدم خودش را نگه داشته است. چون مدتي خودش را نگه داشته است، اين افطاري خوشمزهتر است. در شهوت هم همين طور است. اگر كسي خودش را نگه دارد، همسر برايش خوشمزهتر است. اما اگر مرد در بيرون از خانه رفت و با هر زني كه خواست تاب خورد، زن هم رفت بيرون و با هم مردي كه خواست تاب خورد، اينها اين قدر بيرون تخم كدو آجيل خوردهاند، كه ديگر غذاي خودشان مزه نميكند. يعني اينطور نيست كه اگر آدم ولخوري كند، بيشتر بخورد، آدمهاي ولخور آنجايي كه بايد اشتهاي لازم را داشته باشند، ندارند. يك كسي كه راه ميرود و مثلاً مغز بادام ميخورد، اين وقتي هم سفره پهن ميشود، سير نيست. افطاري خوشمزهتر است، چون آدم خودش را نگه داشته است، بعد غذاي خودش براي خودش لذيذ است! همسر از همسر در كشورهايي كه تقوا هست، لذتشان بيشتر از كشورهاي بيبندوبار است. بدليل اينكه افطاري خوشمزهتر از ناهار است. پس نه اين قدر غيرت، غيرت بيجا! غيرت بيجا!
2- حفظ نشاط در نماز و عبادت
افراط و تفريط! نمايشگاه قرآن گذاشته ميشود، يك نفر را از يك طرف ميآورند كه يك آيت الكرسي را روي يك دانهي برنج نوشته است، اينقدر ريز! اهواز هم يك كسي قرآن آورده بود، همهي ورقهايش آهني بود. با جرثقيل ورق ميزدند. گاهي آدم فكر ميكند، ...هستيم. افراط و تفريط در عبادت!
3- دوري از افراط و تفريط در تحصيل علم
در شهوت! قوم لوط گناه لواط ميكردند. «في ناديكُمُ الْمُنْكَرَ» (عنكبوت/29) اين گناه را تا به حال كسي در جامعه علني نكرده است. با اينكه ازدواج هست، ميرود به دنبال كثافتكاريهاي ديگر! افرادي هم هستند كه به دنبال كثافتكاريهاي ديگر نميروند، همسرشان را هم تأمين نميكنند. اسلام يك چيزهايي دارد كه حتي آدم اگر براي غربيها بگويد، ميگويند: عجب... اسلام! بله اسلام! اگر زن سر نماز است و مرد خواست كه با زنش با هم باشند، زن حق ندارد نماز را طول بدهد. بايد نمازش را فشرده و سريع بخواند. و زن اگر در خانه ميترسد، مرد حق ندارد برود روضه! ساعت يازده شب و دوازده شب بيايد، روضه بودم! خوب تو بيخود روضه بودي! خانمت در خانه ميترسد، چرا روضه رفتي؟ نيازهاي همديگر را بايد تأمين كنند. گاهي دو نفر رفيق ميشوند، يك طوري رفيق ميشوند كه بدون هم بستني نميخورند، بدون هم حمام نميروند، بدون هم گردش نميروند، بدون هم... چه ديگر. مثل سوزن و نخ به هم وصل ميشوند. گاهي هم چنان قهر ميكنند كه يازده سال ميگذرد، يك نامه به هم نميدهند. افراط و تفريط!
ما ميزان نيستيم. بيش از هر دعايي بايد بگوييم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» خدايا ما را ميزان كن! ميزان نيستيم. ناميزان هستيم. يك كسي ميميرد، تا يك سال عروسيها تعطيل است، چرا؟ آخر هنوز سالش نشده است. خوب سالش نشده باشد. شما وقتي مرحوم از دنيا رفت، بعد از دو روز، سه روز، چهار روز، يك هفته، ازدواج را راه بياندازيد. نه هنوز چلّهاش نشده است. هنوز سالش نشده است. اين چلّه و سال را چه كسي گفته است؟ منبع قرآنياش كجاست؟ منبع حديثياش كجاست؟ بالاخره بنده پنجاه سال است كه آخوند هستم، پانزده ساله بودم كه طلبه شدم، حالا شصت و پنج سالم است. پنجاه سال است در اسلام بوديم، چه كسي گفته است كه اگر يك كسي مرد، تا چهل روز و تا يك سال، سال مادربزرگ و سال عمه و خوب حالا! اين دختر و پسر چه گناهي كردهاند؟ حتي محرم و صفر، اين دو ماه چرا تعطيل شود؟ ما دههي محرم، چهار روز، پنج روز، ده روز تعطيل ميكنيم. آخر صفر هم شهادت امام رضا، امام حسن، رحلت پيغمبر، چهار روز، پنج روز را تعطيل ميكنيم. دو ماه چرا؟ چه كسي گفت؟ مگر پيغمبر نگفت: «كتابَ الله و عِترتي»؟ هر چه قرآن و اهل بيت گفته است؟
يك جايي حسينيه ميسازيم، مثلاً براي يك دههي محرم، يك حسينيهي چند صد ميليون توماني ميسازيم. آن وقت در همان شهري كه براي پنج روز بزرگسالان، براي عزاداريشان، صدها ميليون خرج حسينيه شده است، در همان شهر و همان منطقه و خيابان و كوچه، چهار صد بچه مدرسهاي ميخواهند نماز بخوانند، سالن نمازخانه ندارند. چه كسي بايد در قيامت جواب بدهد؟
4- اعتدال در حبّ و بغض
مجرمي را بنا بود شلاقش بزنند. حضرت امير(ع) شلاق را داد و گفت: به او بزن! اين فردي كه شلاق ميزد، عصباني شد و شروع كرد به زدن! حضرت فرمود: چند تا زدي؟ گفت: اين قدر! گفت: مگر نگفتم مثلاً اين مقدار بزن؟ گفت: چرا! بگذار آدمش كنم. گفت: اِ؟ به تو چه آدمش كني! آن كسي كه اين را ساخته است، ميداند آدم شدن اين با چند تا است. مثل اينكه ارتش ميگويد: دستت را اينجا بگذار! بگو: من ميخواهم خيلي احترام بگذارم، بگذار اينجا. خوب در گوشت ميزنند. همان طور كه گفتهاند. ميگويند: سي و چهار متري گنج است. شما سي و پنج متري بكني، به گنج نميرسي! سي و چهار الله اكبر! سي و سه تا الحمد لله! سي و سه تا سبحان الله! به ما چه! هر چه گفتهاند.
قرآن ميگويد: جهنم نوزده مأمور دارد. «عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ» (مدثر/30) هر وقت اين آيه را ميخواني، ميگويي: آخر خدايا تو كه... قرآن ميگويد: «ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ» (مدثر/31) فرشتهها لشكر خدا هستند. ميلياردها خدا... ميلياردها ميليارد فرشته دارد. حالا به جهنم كه رسيد نوزده تا؟ حالا لااقل يكي ديگر بگذار كه بشود بيست! ميگويد: مخصوصاً گفتم نوزده تا ببينم فضول چه كسي است. «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا...» (مدثر/31) است. مخصوصاً گفتم نوزده تا ببينم فضول چه كسي است. الان در اروپا اگر دو كروات روي هم ببندي، ميگويند: خل هستي! بالاخره حالا اين طور نيست كه ميگوييم: آزادي! آزادي است! شما با هر لباسي ميخواهي بيايي بيرون. شما با لباس شنا سر كلاس فيزيك برو، با اردنگي بيرونت ميكنند. بگو: آقا آزادي است. ميگويد: باسمه تعالي، غلط كردي! معناي آزادي اين نيست. چطور با لباس شنا... با اين لباس ميآيي در خيابان، چقدر ضربهي اجتماعي ميزني، ضربهي رواني ميزني!...
5- اعتدال در انفاق و بخشش
6- خطر افراط و تفريط در خطوط سياسي
خانم يا آقا! وسواس ميشود. وسواسي ميشود. خيلي خطرناك است. وسواسي چند گناه ميكند. اول اينكه به خدا ميگويد: دروغگو! چون خدا ميگويد: پاك شد. وسواسي ميگويد: خدا دروغ ميگويي، پاك نشد! پيغمبر و ائمه و همهي مراجع تقليد ميگويند: پاك شد. آقا و خانم وسواسي ميگويد: پاك نشد. يعني همهي شما دروغ ميگوييد. وسواسي همهي مردم را لاابالي ميداند. ميگويد: من احتياط ميكنم و همه مردم لاابالي هستند. وسواسي عمرش را تلف ميكند. ببينيد چند گناه ميكند. گناهان وسواسي اينهاست. 1- در عمل، به زبان نميآورد كه خدا دروغ ميگويد و مراجع دروغ ميگويند، ولي در عمل... عملاً خدا و پيغمبر و مراجع را تكذيب ميكند. 2- عمرش را تلف مي كند. 3- آب را تلف ميكند. به يخچال شلنگ ميگيرد. ميگوييم: آخر اين يخچال چه گناهي كرده است؟ ميگويد: يك موش از روي پشت بام رد شد. ظلم به شوهرش ميكند. ظلم به بچههايش ميكند. مردم از دين فراري ميشوند. ميگويند اگر دين اين است، من به اين دين كافر هستم. دين اين است، اگر دين اين است، من به اين دين كافر هستم.
قرآن درباره احزاب سياسي ميگويد: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْء» (بقره/113) يهوديها ميگويند نصاري چيزي نيستند، نصاري ميگويند يهوديها چيزي نيستند. حالا جالب اين است كه الان يهود و نصاري، اسرائيل و آمريكا با هم رفيق شدند، ما مسلمانها با هم بد شديم. حتي اين محله با آن محله! اگر بنده آمدم در منطقهي شما و يك بار يك كلمه يادم رفت، مثلاً پرديسان يا جاجرود يا نميدانم رودهن، بومهن، يكي از اين كلمهها را يادم رفت، مثلاً آبعلي يادم رفت، اوه... ميگويند: آقا اسممان را نبرد. ببينيد گير ما در اينجاست. صلواتي بفرستيد (صلوات حضار)
7- خاطرهاي از كار براي غير خد ا
يكي از اين آدمها زمان شاه به دماوند دعوتش كردند سي هزار تومان! آخر سي هزار تومان در زمان شاه پول دو كيلو گوشت نبود، سي هزار تومان پول يك خانه بود. بين چند جا كه اين بندهي خدا را دعوت كرده بودند، دماوند ركورد را شكست و گفت: سي هزار تومان! گفت: دماوند ميآيم. بين چند جا كه دعوت كرده بودند، دماوند رفت. اولاً مردم دماوند وقتي به اين نگاه ميكردند، خوششان نميآمد. چون نميخواستند يك كسي كه از دين حرف ميزند، طي كند. طي نكن! به تو ميدهيم، حالا يك خورده پايينتر و يك خورده بالاتر! آدم وقتي طي ميكند، بيش از آن چيزي كه گيرش ميآيد، عزت خودش را از دست ميدهد. يعني دو كيلو آبرو ميريزد، نيم كيلو... اينها نگاهشان در اين يك ماه رمضان به اين بندهي خدا نگاه كاسب بود و نه نگاه ديني! يك روز هم مريض شد، مردم دماوند گفتند: حالا كه يك روز مريض شد، ما هم يك تومان كم ميكنيم، چون سي روز سي هزار تومان بود، خوب بيست و نه روز آمد، ما هم بيست و نه هزار تومان ميدهيم. خوب بندهي خدا نماز عيد را خواند و خداحافظي كرد و حالا يا مداح بود و يا طلبه كاري نداريم. يك فولوكس داشت. در ماشين كه نشست، ميگفت: چه كنم؟ آخر با سي هزار تومان پنجاه سال پيش، خيلي ميشد كار كرد. ميشد طبقهي بالاي خانه را ساخت! ميشد خانه را از اين منطقه فروخت و رفت يك منطقهي ديگري، ميشد براي بچهها يك قطعه زمين خريد، مرتب پشت فرمان فولوكس فكر ميكرد كه چه كند. در همين رودهن كه ما الان هستيم، همين طور كه گاز ميداد و ميآمد، خوب آدمي هم كه سي تومان دارد و ميآيد پهلوي زن و بچهاش، گاز ميدهد. زد به يك ماشين، دو ماشين به هم چفت شد و حالش گرفته شد. پياده شدند و يك مكانيك از همين رودهن آوردند و نگاه كرد و گفت كه سي تومان خرجش است. اين بندهي خدا گفت كه من يك كار خصوصي با شما دارم، اين مكانيك را چند متر عقبتر برد و گفت: ببين! ما مثلاً منبري بوديم، يا مداح بوديم، به هر حال دهان روزه يك ماه زحمت كشيديم و دور از زن و بچه مطالعه كرديم و فرياد كشيديم، تو بيا و اين پول مداحي و منبر است، تخفيف بده! گفت: حالا كه پول منبر است، من هزار تومانش را نميگيرم. بيست و نه تومان! دماونديها هم بيست و نه تومان داده بودند. چون يك روزش را مريض شد، نرفت، آنها هم يك تومان كم كردند. ميگفت: بيست و نه تومان دماوند گرفتيم، رودهن تحويل مكانيك داديم، از رودهن تا تهران گريه كردم، كه كسي كه براي خدا كار نكند، رزقش اين ميشود. بچش!
حالا آدم ميفهمد كه اين دعاي ماه رجب يعني چه! دعاي ماه رجب ميگويد: «خابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِك» «خابَ» يعني باختند، «الْوَافِدُونَ» يعني آنهايي كه وارد شدند، «عَلَى غَيْرِك» آنهايي كه براي غير تو وارد شدند، باختند. خيلي نخواسته باشيد كه چه كسي راضي باشد، چه كسي راضي باشد، خدا هم يكي است، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/1) هم زود راضي ميشود، «يا سريع الرضا»! مردم هم خيلي هستند و هم خيلي دير راضي ميشود. بالاخره يك كسي كه زود راضي ميشود، راضي كنيم به نام خدا، يا مرتب بگوييم اين را راضياش كنيم، او نفهميد، او فهميد، به او برخورد... نميشود. يك پرتقال را ميشود در هوا انداخت و در درست گرفت، اما اگر پنج تا پرتقال است، آدم اعصابش خورد ميشود و آخرش هم پرتقالها بر روي زمين ميافتد. يعني همهي مردم را نميشود راضي كرد.
اگر سوزن و نخ بخواهيم براي اينكه در دهان مردم را بدوزيم، نخ هاي دنيا كم ميآيد. يعني مردم حرف خودشان را ميزنند، هر كاري كني، حرف ميزنند. من يك بار در مسجد الحرام نشسته بودم، دستم روي زانويم بود، با بغل دستيام حرف ميزدم، همين طور كه با بغل دستيام حرف ميزدم، يك كسي آمد و دست من را بوسيد و رفت، منتها من نفهميدم، چون دستم را بوسيد و گاز كه نگرفت! همينطور لبش را گذاشت و برداشت، منتها من چنان سرگرم با سمت راستي بودم كه اصلاً نفهميدم، دستم را بوسيد و رفت! يك نفر هم گفت: آقاي قرائتي! گفتم: بله! گفت: دعا كن خدا تكبرت را بگيرد! گفتيم: خدايا تكبر من را بگير! حالا مگر تو از ما تكبر ديدي؟ گفت: آري! يك پيرمرد آمد و دستت را بوسيد، دستت را بايد پيش ميگرفتي، خوب اين پيرمرد است، دستت را پيش ميگرفتي و نميگذاشتي اين پيرمرد دستت را ببوسد. گفتم: والا به خدا نفهميدم! سرگرم حرف بودم، نفهميدم! ولي حالا حواسم را جمع ميكنم. رفت و باز حرفمان را ادامه داديم. همينطور كه ادامه داديم، يك كس ديگري آمد ببوسد، تا آمد ببوسد، حواسم جمع بود و دستم را پيش كشيدم! دو باره ديدم يك كسي آمد و گفت: آقاي قرائتي! گفتم: بله! گفت: دعا كن خدا تكبرت را بگيرد! گفتيم: چرا! گفت: حالا يك پيرمرد با يك عشقي آمد دست تو را ببوسد، چرا دستت را پيش گرفتي؟ گفتم: خدايا من چه خاكي بر سرم كنم؟ من چه خاكي بر سرم كنم؟ مگر ميشود همهي مردم را راضي كرد؟ هر كاري بكني، يك گيري دارد. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بگو خدا! «خابَ الْوَافِدُونَ» باختند آنهايي كه رفتند غير از خدا را راضي كنند. «وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَكَ» (بحارالأنوار/ج95/ص389) «خَسِرَ» يعني خسارت كردند، «خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ» آنهايي كه متعرض غير تو شدند، خسارت كردند.
كارمان را با خدا معامله كنيم. كادو براي خدا ببريد. مردم بيمعرفت هستند. ما يك سكه برديم، اين نيم سكه آورد. ما مثلاً سوغاتي چندي برديم، سوغاتي چندي آورد... نه! قرباني براي ما نياورد، ما برايش نميبريم. رفت مكه با من خداحافظي نكرد، من هم ديدنش نميروم. معامله نكنيم. اصلاً معامله نكنيم. براي خدا كادو ببريد، براي خدا ديدن برويد، براي خدا دعوتش كنيد، معامله نكنيد، چون او در عروسي دخترم نيامد، من هم در عروسي پسرش نميروم، با خدا معامله كنيم.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد همهي ما را در فكر و بيان و عمل راه مستقيم، راهي كه نه افراط است و نه تفريط، راه تعادل در همهي كارها هدايت بفرما!
« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
« پاسخ سؤالات مسابقه »
1) حفظ نشاط و دوري از زياده روي
3) اكتفا به واجبات و ترك مستحبات
1) اسراف و زياده روي
2) بخل و كوتاهي
3) هر دو مورد *
2) درخواست پاداش *
1) «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
2) «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» *
1) افراد چشمچران و هوسران *
3) افراد بخيل و تنگ نظر
لینک شرکت در مسابقه : www.gharaati.ir/quiz/index.php
منبع:پایگاه اطلاعات قرآنی و مذهبی
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}